هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم

غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم

که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم

ز دل بر خاستم تا در غزل باران احساسم

نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم

از اوج چشمهایت جرائت پرواز می گیرم

زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم

تو را جان می فشانم اگر هزاران بار جان گیرم

هزاران بار با هر جان فشانی دوستت دارم

قسم بر لحظه اعدام بر رگبار مژگانت

به آن زخمی که بر دل می فشانی دوستت دارم

زدی آتش به جانم با کلامی آتشین اما

بدان من با همه آتش بجانی دوستت دارم

درون آیینه با یک نگاه ساده می فهمی

که تنها آنقدر که دلستانی دوستت دارم

به عاشق ماندن و تنهایی و پژموردگی سوگند

که تو حتی اگر با نمانی دوستت دارم

غزل پایان گرفت و من در اینجاخوب می دانم

بدانی یا ندانی جاودانی دوستت دارم



یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, |


 

 

 

 


سکوت چیست:
هزاران حرفی که برای نگفتن، آفریده شده اند

هزاران بار خواسته ام را با هزاران حرف گفته ام
با انواع و اقسام ادب و ادبیات

دگر وقتی از گفته هایم، کاری بر نمی آید

حرفم را به نگفته هایم می سپارم

تنها سکوت....


 

 



جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, |

تا کی

 
 

 

تا كِي آخر بي تو باشم، صبر من لبريز شد 

 

 

 

خاطــر سبـز بهـارم عاقـبت پاييــز شــد

 

در ميان قلب من تنها توئي تفسيــر عشق

 

عاشقي از لحظه ي ديدار تو سر ريز شد 

 

جوشش ديوانگي در كاسه عقلم نشست 

 

جــز خيال تو دلـم بيگانه از هر چيز شد 

 

چشمانم منتـظـر بر در، كه باز آيي صنم

 

انتظـار تو در اين غربت چه شورانگيز شد

 

گرچه از هجران رويت غرق در تنهايي ام

 

زندگي با ياد زيباي تو رنگ آميــز شد

 

يك نگاه از سوي تو صد شعر را از من گرفت

 

گوئيــا در دفترم يكـبـاره رستاخيـز شد 

 

خود بگو آخر چرا با ياد من بيگانه اي؟

من كه جانم بر غم عشـق تو دست آويز ش 



پنج شنبه 25 اسفند 1391برچسب:, |