قسم به پاكيه چشمات

همون لحظه كه با منه

كه هر چه خاطره دارم

به حسرت ما شدنه

به تك تك لحظه هايي

كه از حادثه روشنه

شميم عشق تو هرجا

مثه خاطره با منه

تو مهربوني و با تو

ميشه با غصه سر كنم

به صبح روشن فردا

با نگاهت سفر كنم

تو يادگاري از عشقي

گل و مهتاب و خاطره

به رد پاي خيالت

دل شب تا سحر بره

تو ميرسي و ترانه

ميشه از تو غزل شدن

به حرمت تب دستات

تن هر شاخه گل شدن

به يمن عشق تو پر گل

شده تقويم خاطره

بهار و شرجي دستات

تب بارون و ميبرهش



دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 
 

هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم

غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم

که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم

ز دل بر خاستم تا در غزل باران احساسم

نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم

از اوج چشمهایت جرائت پرواز می گیرم

زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم

تو را جان می فشانم اگر هزاران بار جان گیرم

هزاران بار با هر جان فشانی دوستت دارم

قسم بر لحظه اعدام بر رگبار مژگانت

به آن زخمی که بر دل می فشانی دوستت دارم

زدی آتش به جانم با کلامی آتشین اما

بدان من با همه آتش بجانی دوستت دارم

درون آیینه با یک نگاه ساده می فهمی

که تنها آنقدر که دلستانی دوستت دارم

به عاشق ماندن و تنهایی و پژموردگی سوگند

که تو حتی اگر با نمانی دوستت دارم

غزل پایان گرفت و من در اینجاخوب می دانم

بدانی یا ندانی جاودانی دوستت دارم



یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, |


 

 

 

 


سکوت چیست:
هزاران حرفی که برای نگفتن، آفریده شده اند

هزاران بار خواسته ام را با هزاران حرف گفته ام
با انواع و اقسام ادب و ادبیات

دگر وقتی از گفته هایم، کاری بر نمی آید

حرفم را به نگفته هایم می سپارم

تنها سکوت....


 

 



جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, |

تا کی

 
 

 

تا كِي آخر بي تو باشم، صبر من لبريز شد 

 

 

 

خاطــر سبـز بهـارم عاقـبت پاييــز شــد

 

در ميان قلب من تنها توئي تفسيــر عشق

 

عاشقي از لحظه ي ديدار تو سر ريز شد 

 

جوشش ديوانگي در كاسه عقلم نشست 

 

جــز خيال تو دلـم بيگانه از هر چيز شد 

 

چشمانم منتـظـر بر در، كه باز آيي صنم

 

انتظـار تو در اين غربت چه شورانگيز شد

 

گرچه از هجران رويت غرق در تنهايي ام

 

زندگي با ياد زيباي تو رنگ آميــز شد

 

يك نگاه از سوي تو صد شعر را از من گرفت

 

گوئيــا در دفترم يكـبـاره رستاخيـز شد 

 

خود بگو آخر چرا با ياد من بيگانه اي؟

من كه جانم بر غم عشـق تو دست آويز ش 



پنج شنبه 25 اسفند 1391برچسب:, |

 


نباید یه مو از سرت کم بشه!

حق نداری غصه بخوری، همیشه باید شاد باشی!

اجازه ناراحت شدن نداری!

باید خیلی مواظب خودت باشی


فهمیدی؟

حق مریض شدن هم نداری! باشه؟

چون من دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم



پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, |

 

 


 

 می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فرد
ا بود



پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, |

بخند

 
 

 

 

 

دلم از درد بی دردی گرفته

 

دلم از هرچه دلسردی گرفته

 

از این رگبار سرد بی ترحم

 

از این بی داد و تنهایی گرفته

 

دلم از دوری یار وفادارم

 

دلم از مرگ رویایی گرفته

 

از این محبس از این زندان

 

از این حبس و از این میدان گرفته

 

دلم از تو دلم از من و از ما

 

دلم از اینهمه غوغا گرفته

 

بیا تا با تو از شب من بمیرم

 

دلم از روز بی پایان گرفته

 



پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, |

 
 

رفتار های پسندیده در برقراری ارتباط

            سلام واحوال پرسی

    _ در سلام کردن پیش قدم باشید

     __  شایسته است وقتی بر جمعی وارد می شوید برای سلام کردن پیشقدم شوید

    _ کلمات احوال پرسی باید محترمانه وبا فعل جمع به کار رود

    _بهتر است هنگام احوال پرسی لبخند بر لب داشته باشید

    _ با ارامش وکلمات شمرده " احوال پرسی کنید

 



چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, |

زندگی

 
 

زندگی حرکت است وسعود .

زندگی تسلیم است ایثار .

کار هایی درست ودرزمانی مناسب

شهامت اغاز اگاهی وایمان به قداست ثانیه ها

تنها چیزی است که به ان نیازمندی.

ان گاه نو خواهی شد

که کهنه راسراسر رها کنی

نباید در همانی که بوده ای بمانی

همیشه راه دیگری به سوی اگاهی پیش روی توست

بروی ببال ودگرگون شو

نیرویی که بدان نیاز مندی از ژرفا به سطح می جوشد 

به خود اگاهی می پیونددو دگر گونه ات می کند.

تازگی را بجوی.

به توانایی هایت تکیه کن.

بی پروایی خود را نشان بده.

حق خود را باور بدار

تا از ان تو گردد.



شنبه 9 دی 1391برچسب:, |

 
 

داد نزن .......

دودهوا نکن.........

ازتکه چوب های اطرافت قایق نساز ......

کتاب........

تنها نجات دهنده تو ........

از جزیره تنهایی ست.



جمعه 8 دی 1391برچسب:, |